سناریو

داستان در مورد هپی لند سرزمین شادشاد که مردم سرزمینش همگی شاد هستند وبا هم مهربون این سرزمین شاد کارخونه ای داره که وظیفش تولید شادی و... هست

The story about Happy Land is a happy land where the people of the land are all happy and kind. This happy land has a factory whose job is to produce happiness and...

این داستان به دنبال آسیب‌شناس پزشکی قانونی دیوید هانتر است که کار خود را رها کرد و به عنوان یک پزشک در روستای روستایی منهام ساکن شد. وقتی زنی مرده پیدا می شود، دیوید تلاش می کند تا از تحقیقات دور بماند.

It follows forensic pathologist David Hunter, who gave up his work to settle down as a doctor in the rural village of Manham. When a woman is found dead, David struggles to stay out of the investigation.

«صداتو»، یک مسابقه موسیقایی پرمعما و جذاب است که محسن کیایی با چهره ای متفاوت اجرای آن را به عهده دارد. چهره های آشنایی مانند شبنم مقدمی، محمد بحرانی، محسن شریفیان، و امیرمهدی ژوله قرار است شرکت کنندگان را در این مسابقه سرگرمی راهنمایی کنند. فضای معمایی و موزیکال برنامه، اتفاقات هیجان انگیز و بی سابقه ای را برای تماشاگران و افراد حاضر در مسابقه رقم می زند و تنوع موسیقایی ایرانی و شرقی «صداتو»، مخاطبان را با طرح خاص و رنگ و لهجه‌ای تازه‌ مواجه می کند.

"Sadatu" is a mysterious and attractive music competition, which is performed by Mohsen Kiaei with a different face. Familiar faces such as Shabnam Moghadami, Mohammad Bahrani, Mohsen Sharifian, and Amir Mehdi Johle are going to guide the participants in this entertainment competition. The mysterious and musical atmosphere of the program creates exciting and unprecedented events for the audience and the people present in the competition, and the variety of Iranian and Eastern music of "Sadatu" confronts the audience with a special design and a new color and accent.

مردان و زنان در یک سیلو غول پیکر زیرزمینی زندگی می کنند که دارای چندین مقررات است که به اعتقاد آنها برای محافظت از آنها در برابر دنیای سمی و ویران روی سطح وجود دارد.

Men and women live in a giant silo underground with several regulations which they believe are in place to protect them from the toxic and ruined world on the surface.

می شنوی؟ نبایدم بشنوی! چون کسی اجازه نداده که این صدا به گوشت برسه! چرا؟ چون ترجیح میدن پرنده توی قفس بمونه تا از دیدن صورت غم انگیزش لذت ببرن! اما نه! من هر طور که شده از این قفس بیرون میام و خودمو نجات میدم، من پرواز می خوام! حتی اگه همه جلومو بگیرن از هر راهی که بشه پرواز می کنم. کلی آرزو دارم که هر شب چشمامو بستم و خوابشو دیدم.

do you hear You should not hear! Because no one allowed this voice to reach the flesh! Why? Because they prefer the bird to stay in the cage to enjoy seeing its sad face! but no! I will get out of this cage anyway and save myself, I want to fly! Even if everyone stops me, I will fly in any way possible. I really wish that I could close my eyes and dream about it every night.

دو نفر اجازه می‌دهند که یک حادثه خشم جاده‌ای در ذهنشان رخنه کند و به آرامی تمام فکر و عملشان را درگیر کند.

Two people let a road rage incident burrow into their minds and slowly consume their every thought and action.