سناریو

اما دختر لانا از لندن برمی گردد و اعلام می کند که ماه آینده ازدواج می کند. وقتی لانا می‌فهمد که مردی که قلب اما را ربود، پسر مردی است که سال‌ها پیش قلب او را شکست، همه چیز پیچیده‌تر می‌شود.

Lana's daughter Emma returns from London and announces that she's getting married next month. Things become more complicated when Lana learns that the man who stole Emma's heart is the son of the man who broke hers years ago.

کلانتر و نذری، افسران پلیس از بخش‌های مختلف، با هم متحد می‌شوند تا تونی، یک سلطان بی‌رحم مواد مخدر را که یک سندیکای متامفتامین را اداره می‌کند، مسئول مرگ‌های متعدد، معروف به قاتل مت، به هم بزنند.

Sheriff and Nazri, police officers from different departments, team up to take down Tony, a ruthless drug kingpin running a methamphetamine syndicate responsible for numerous deaths, known as the Meth Killer.

رزی و الکس از 5 سالگی با هم صمیمی ترین دوستان بوده اند، بنابراین نمی توانند برای یکدیگر مناسب باشند... یا می توانند؟ وقتی صحبت از عشق، زندگی و انتخاب درست می شود، این دو نفر بدترین دشمنان خودشان هستند.

Rosie and Alex have been best friends since they were 5, so they couldn't possibly be right for one another...or could they? When it comes to love, life and making the right choices, these two are their own worst enemies.

هلیا، دختر 10 ساله‌ای است که زندگی آرام و بی‌آزاری را با پدرش سپری می‌کند. اما هنگامی که رازهای پنهان پدرش به طور ناگهانی فاش می‌شود، زندگی آرام هلیا دگرگون می‌شود. او در مواجهه با حقیقت‌های ناگفته، در مسیری پر از چالش قرار می‌گیرد و باید با این شرایط جدید مقابله کند تا به آرامش و اطمینان خود بازگردد.

جان نش که یک نابغه ریاضی بود، در اوایل کار خود به کشف شگفت انگیزی دست یافت و در آستانه شهرت بین المللی قرار گرفت. اما نش خوش تیپ و متکبر به زودی خود را در سفری دلخراش برای کشف خود یافت.

A mathematical genius, John Nash made an astonishing discovery early in his career and stood on the brink of international acclaim. But the handsome and arrogant Nash soon found himself on a harrowing journey of self-discovery.

من یک کروکودیل هستم، یک کروکودیل خونین. یک مجروح که تمام زندگی خود را از دست داده است و چیزی برای از دست دادن ندارد - اما همچنان می خواهد ریسک های بزرگی را انجام دهد.

I am a crocodile, a bloody crocodile. A wounded person who has lost his whole life and has nothing to lose - but still he wants to take big risks.