سناریو

یک بازیگر تلویزیونی رنگ و رو رفته و بدلکارش در تلاش برای رسیدن به شهرت و موفقیت در سالهای پایانی عصر طلایی هالیوود در سال 1969 لس آنجلس هستند.

A faded television actor and his stunt double strive to achieve fame and success in the final years of Hollywood's Golden Age in 1969 Los Angeles.

یک دانشجوی جاه طلب روزنامه نگاری در تسخیر یک گزارشگر خبری معتبر و در عین حال بداخلاق قرار می گیرد که او به شدت می خواهد او را تحت تاثیر قرار دهد، حتی اگر این به معنای دستکاری آخرین داستانش باشد - و خود ایده حقیقت.

An ambitious journalism student falls under the thrall of an esteemed yet cutthroat news reporter whom she's desperate to impress, even if it means manipulating her latest story - and the very idea of truth itself.

آوریل 1940. چشم جهان به نارویک، شهر کوچکی در شمال نروژ، منبع سنگ آهن مورد نیاز برای ماشین آلات جنگی هیتلر است. از طریق دو ماه جنگ شدید زمستانی، هیتلر اولین شکست خود را متحمل شد.

April 1940. The eyes of the world are on Narvik, a small town in northern Norway, source of the iron ore needed for Hitler's war machinery. Through two months of fierce winter warfare, Hitler is dealt his first defeat.

ادوارد به دنبال خانواده بیولوژیکی در پرتغال است. او یک ویلا پیدا می کند و با مادر و دوقلو خود که مدت هاست گم شده بود، قرار می گیرد. اما گذشته مشترک آنها راز تاریکی در خود دارد که برای همیشه درک او از هویت و منشاء خود را تغییر خواهد داد.

Edward searches for biological family in Portugal. He finds a villa and reunites with his long-lost mother and twin. But their shared past holds a dark secret that will forever change his understanding of his identity and origins.

وقتی سرنوشت برای اولین بار عماد و طوبی را رو در روی هم قرار داد، هر دو به خوبی می دانستند که عشق بیشتر مهارت است تا هیجان و تپش قلب و خارش پوست.

When fate brought Emad and Touba face to face for the first time, both of them knew very well that love is more of a skill than excitement and heart palpitations and itchy skin.

یک بیمار روانی از آسایشگاهی در جنگل‌های شمالی ایران فرار می‌کند و واحدهای گشتی دو کلانتری مجاور آسایشگاه در جاده های اطراف به دنبال پیدا کردن او هستند.

A mental patient escapes from an asylum in the northern forests of Iran, and the patrol units of two police stations adjacent to the asylum are looking for her on the surrounding roads.