سناریو

در حالی که رعنا و عماد، یک زوج متاهل، در تولید «مرگ فروشنده» شرکت می‌کنند، او در خانه جدیدشان مورد تعرض قرار می‌گیرد، که او را مصمم می‌کند تا با مخالفت‌های آسیب‌دیده همسرش، مجرم را پیدا کند.

While Ranaa and Emad, a married couple, are participating in a production of "Death of a Salesman," she is assaulted in their new home, which leaves him determined to find the perpetrator over his wife's traumatized objections.

ناپدید شدن مرموز یک مربی مهدکودک در حین پیک نیک در شمال ایران، مجموعه ای از ماجراهای ناگوار را برای همسفرانش به دنبال دارد.

The mysterious disappearance of a kindergarten teacher during a picnic in the north of Iran is followed by a series of misadventures for her fellow travelers.

رحیم به دلیل بدهی که قادر به بازپرداخت آن نبود در زندان است. او در مرخصی دو روزه سعی می کند طلبکار خود را متقاعد کند که شکایت خود را از پرداخت بخشی از مبلغ پس بگیرد. اما همه چیز طبق برنامه پیش نمی رود.

Rahim is in prison because of a debt he was unable to repay. During a two-day leave, he tries to convince his creditor to withdraw his complaint against the payment of part of the sum. But things don't go as planned.

سه سارق با گروگان گرفتن محسن (سيروس حسن پور)، فرزند اعتماد، براي آزادي او پانصدهزار تومان طلب مي كنند. اعتماد با مأموران پليس سرقرار حاضر مي شود. دو تن از ربايندگان كشته مي شوند و اتومبيل اعتماد به دريا سقوط مي كند. پس از كشته شدن سارق سوم محسن بي سرپرست مي ماند و با عبدالله (عباس رنجبر) دوست مي شود و براي پيرمردي (نعمت الله گرجي) دست به سرقت مي زنند.

Three robbers take hostage Mohsen (Siros Hasanpour), the son of Etemad, and demand 500 thousand tomans for his release. Etemad is present with the police officers. Two of the kidnappers are killed and Etamad's car falls into the sea. After the third thief is killed, Mohsen is left without a guardian and becomes friends with Abdullah (Abbas Ranjbar) and they steal for an old man (Nematullah Gurji).

یکی از رزمندگان ایرانی اواخر جنگ تحمیلی به اسارت درمی‌آید و می‌خواهد از اردوگاه فرار کند. او خودش را جوشکار زیرآب معرفی می‌کند و همین باعث می‌شود دونفر از اسیران ایرانی به او نزدیک شوند تا او را فراری دهند. فرارکردن از این اردوگاه، تقریبا محال است و اگر کسی موفق به فرار شود، به ازای هر یک نفر، سه نفر از اسیران ایرانی اعدام می‌شوند. شماره ۱۰ به خاطر مهارتی که دارد، می‌تواند راه را برای فرار باز کند. احمد که یکی از اسیران قبلی اردوگاه است می‌خواهد به شماره ۱۰ کمک کند تا با فرار، نام اسیرانی که نامشان از صلیب سرخ پنهان مانده را به گوش ایران و جهان برسانند…

مرد جوانی در سفری به همراه دختر مورد علاقه اش به مرزهای ایران، اجناس یک قاچاقچی را می دزدد و سعی می کند آنها را بفروشد.

A young man steals a smuggler's goods and tries to sell them in a trip with his beloved girl to the Iranian borders.